در این مقاله به موضوع مدیریت بازاریابی (Marketing Management) پرداخته و مراحل و فرایندهای شکلگیری آن در سازمانها را بررسی خواهیم کرد. همچنین مفاهیم مرتبط با مدیریت بازاریابی را شرح خواهیم داد. در ادامه، استراتژیهای بازاریابی را بهخوبی معرفی کرده و توضیح خواهیم داد که چگونه میتوان فعالیتهای مدیریتی سازمان را با استراتژی کلان شرکت هماهنگ کرد.
تعریف دقیق مدیریت بازاریابی چیست؟
مدیریت بازاریابی یا مارکتینگ به عنوان یک فرآیند مدیریتی و اجتماعی تعریف میشود که از طریق آن افراد و گروهها با تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به تأمین نیازها و خواستههای خود میپردازند. برای درک بهتر این تعریف، باید مفاهیم اساسی مانند نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار مورد بررسی قرار گیرند.
تعریف مدیریت بازاریابی از نگاه کاتلر چیست؟
فیلیپ کاتلر بیان میکند که بازاریابی علم و هنر جستجو، خلق و ارائه ارزش برای برطرف کردن نیازهای بازار به همراه سودآوری است. بازاریابی به شناسایی نیازها و خواستههای تأمین نشده میپردازد، بازارها را تعریف میکند و با اندازهگیری آنها، سود بالقوه را مشخص میسازد. بازاریابی تعیین میکند کدام بخش از بازار بیشترین پتانسیل را برای فروش دارد و سپس محصولات یا خدمات را متناسب با آن طراحی و ترویج میکند.
تعریف مدیریت بازاریابی از نگاه پیتر دراکر چیست؟
پیتر دراکر معتقد است که هدف بازاریابی، شناخت و درک مشتری است تا محصولات و خدمات ارائه شده، کاملاً با انتظارات آنها همخوانی داشته و به خوبی به فروش برسند. وقتی مشتریان بهخوبی شناخته شوند و برند شما به راحتی برای آنها قابل پذیرش باشد، بازاریابی موفقیتآمیز خواهد بود. دراکر باور دارد که بازاریابی باید میزان فروش را به حداکثر برساند و تأثیر مستقیمی بر مشتریان آماده خرید داشته باشد. مدیریت بازاریابی نیز به چرخه عمر محصول و میزان فروش آن در بازار توجه میکند و این موضوع در طراحی استراتژیهای فروش و بازاریابی مورد نظر قرار میگیرد.
تاریخچه بازاریابی مربوط به چه دورانی است؟
تلاشهای مرتبط با بازاریابی به قدمت تمدن بشر بازمیگردد. برخی بر این باورند که این روند با تلاش برای ارائه کالاها به شیوهای خاص برای تجارت آغاز شده است. تاریخچه بازاریابی با تلاش برای توسعه ارتباطات متقاعدکننده برای فروش کالاها و خدمات آغاز شده و ریشه در چین و هند باستان دارد. اگرچه این فعالیتها بهعنوان بازاریابی شناخته نمیشدند، اما ایده بازاریابی در آن زمان شکل گرفت و به تدریج پیشرفت کرد.
تعیین اهداف بازاریابی چگونه است؟
دستیابی به موفقیت تنها با تعریف اهداف امکانپذیر نیست، بلکه اقدام به اندازهگیری دقیق و قابل اعتماد این اهداف نیز ضروری است. این اندازهگیری میتواند در دورههای زمانی مختلف مانند سالانه، سه ماهه، ماهانه، هفتگی یا روزانه انجام شود. پس از تعیین معیارهای اصلی عملکرد، شاخصهایی برای ارزیابی آنها تعیین میشود تا پیشرفت به سمت تحقق اهداف بهدرستی ردیابی شود.
برای ثبت اهداف، میتوانید فایل جداگانهای ایجاد کنید که بهعنوان منبعی برای مراجعه به اهداف شرکت عمل کند. این فایل به شما امکان میدهد بهراحتی روند پیشرفت کمپینهای بازاریابی یا تولید محتوا را بررسی کنید و ببینید چگونه هر یک از این فعالیتها به تحقق اهداف کمک کردهاند. داشتن اطلاعات دقیق و اهداف بازاریابی مناسب، به بهبود استراتژی بازاریابی شما کمک میکند.
بازاریابی فراتر از یک فعالیت تبلیغاتی ساده است و نیاز به تعیین اهدافی مانند توسعه محصول، تقسیمبندی بازار، مدیریت برند، قیمتگذاری، توزیع و ارتباطات دارد. درک اینکه چگونه اهداف بازاریابی به هماهنگی تمام فعالیتهای فروش کمک میکند، به شما امکان میدهد یک کسب و کار قوی و آیندهدار ایجاد کنید.
فرآیند مدیریت بازاریابی چطور تعریف میشود؟
برنامه استراتژیک، اهداف و مأموریت کلی شرکت را تعیین میکند. در هر واحد فعالیت، بازاریابی برای دستیابی به اهداف مدیریت استراتژیک همکاری مینماید. شرکتهای آگاه برای نظارت بر تغییرات بازار و هماهنگی با آن، به سیستم بازاریابی متکی هستند. به عبارتی، استراتژی مدیریت بازاریابی باید با استراتژیهای کلان سازمان هماهنگ باشد. مدیریت بازاریابی به فروش و تبلیغات ساده محدود نمیشود، بلکه فرآیندی کامل برای تطبیق شرکت با بهترین فرصتها است. بنابراین، فرآیند مدیریت بازاریابی شامل موارد زیر است:
- تجزیه و تحلیل فرصتهای بازار
- انتخاب بازارهای هدف
- تهیه ترکیب عناصر بازاریابی
- مدیریت تلاشها و فعالیتهای بازاریابی
در ادامه به بررسی هر یک از این جنبههای فرآیند مدیریت بازاریابی خواهیم پرداخت.
تجزیه و تحلیل فرصتهای بازار (Market Analysis)
هر شرکتی باید توانایی تشخیص فرصتهای جدید بازار را داشته باشد. هیچ شرکتی نمیتواند به محصولات و بازارهای فعلی خود برای همیشه تکیه کند، زیرا محیط پیچیده و متغیر همواره فرصتها و تهدیدهای جدیدی را به همراه دارد. شرکت باید دائماً محیط و مشتریان را زیر نظر داشته باشد تا از تهدیدها جلوگیری کند و از فرصتها بهرهبرداری نماید. برای بقا، لازم است راههای جدیدی برای ارائه ارزش به مصرفکنندگان پیدا کند.
شرکتها ممکن است تصور کنند که با فرصتهای کمی مواجه هستند، اما این عقیده ناشی از قصور در تفکر استراتژیک و عدم فعالیت صحیح مدیریت بازاریابی است. هر شرکتی با فرصتهای زیادی روبرو است. شرکتها میتوانند بهطور اتفاقی یا سیستماتیک به دنبال فرصتهای جدید باشند. بسیاری از شرکتها با باز نگهداشتن چشم و گوش خود نسبت به تغییرات بازار، ایدههای جدیدی را کشف میکنند. در بسیاری از سازمانهای بزرگ، بخش تحقیقات بازار در واحد مدیریت بازاریابی وظیفه تجزیه و تحلیل محیط بازاریابی را بر عهده دارد و از روشهای رسمی استفاده میکند.
تمام فرصتها برای یک شرکت مطلوب نیستند
هیچ امری قطعی نیست و باید توجه داشت که تمام فرصتها برای یک شرکت مطلوب نیستند. تشخیص فایده یک فرصت باید با منابع و اهداف شرکت سازگار باشد. تلفنهای سلولار، ماشینهای فاکس، تلویزیونهای های-دیفینیشن، کامپیوترهای جیبی و بشقابهای ماهوارهای از جمله بازارهای طلایی هستند، اما نه برای هر شرکتی. برای مثال، مکدونالدز به دنبال رشد و سودآوری از طریق فروش غذای فوری است و محصولات یادشده برای این شرکت مناسب نیستند. اگرچه مکدونالدز دارای منابع قابلتوجهی است، اما برای موفقیت در فروش محصولات تکنولوژیک، دانش فنی و کانالهای توزیع مخصوص این محصولات را ندارد.
هنگام تجزیه و تحلیل فرصتهای بازار، مدیران به اطلاعات زیادی نیاز دارند. این اطلاعات بیشتر در مورد مصرفکنندگان و نحوه تصمیمگیریهای خرید آنها است. مدیران در محیط بازاریابی به دنبال عوامل مهمی نظیر رقبا، عرضهکنندگان مواد اولیه، واسطههای فروش و مردم هستند. همچنین به اطلاعاتی درباره عوامل و نیروهای محیطی نظیر نیروهای جمعیتشناختی، اقتصادی، طبیعی، تکنولوژیکی، سیاسی و فرهنگی نیاز دارند که مصرفکنندگان و شرکت را تحت تأثیر قرار میدهند. سیستم اطلاعرسانی بازاریابی، نیازهای اطلاعاتی مدیران بازاریابی را برآورده میکند و اطلاعات مورد نیاز از منابع مختلفی تهیه و در زمان مناسب در اختیار مدیران قرار میگیرد.
هدفگیری بازار (Targeting) و شناخت رفتار مصرفکنندگان
شرکتها به خوبی میدانند که نمیتوانند رضایت همه مصرفکنندگان را در یک بازار فراهم کنند یا حداقل نمیتوانند به یک روش واحد همه آنها را راضی نگه دارند. دلیل این امر این است که در هر بازاری، مصرفکنندگان متنوعی با نیازهای مختلف وجود دارند و برخی از شرکتها در خدمترسانی به بخشهای خاصی از بازار بهتر عمل میکنند. هر شرکت باید بازار را بهطور کامل تحلیل کند و بخشهایی را انتخاب کند که در مقایسه با رقبا، توانایی بیشتری در پاسخگویی سودآور به نیازهای آنها دارد. این تحلیل محیطی در فرآیند مدیریت بازاریابی در چهار مرحله اجرا میشود:
- اندازهگیری و پیشبینی تقاضا؛
- تقسیم بازار؛
- هدفگیری در بازار؛
- جایگاهیابی در بازار.
اندازهگیری و پیشبینی تقاضا
فرض کنید یک شرکت قصد دارد بازارهای موجود را برای یک محصول بالقوه جدید بررسی کند. این شرکت نیازمند برآورد دقیقی از اندازه فعلی و آینده بازار و بخشهای مختلف آن است. برای تخمین اندازه فعلی بازار، شرکت باید کالاهای رقیب را شناسایی کرده و فروش آنها را برآورد کند تا از بزرگی و کافی بودن حجم این بازار اطمینان حاصل کند.
پیشبینی رشد بازار
رشد بازار در آینده نیز بسیار مهم است و شرکتها تمایل دارند وارد بازارهایی شوند که دورنمای رشد مناسبی دارند. رشد بالقوه ممکن است به نرخ رشد گروههای سنی، درآمد یا ملیتهای مختلف بستگی داشته باشد و به تغییرات بزرگتری که در محیط رخ میدهد، مرتبط باشد. این تغییرات شامل شرایط اقتصادی، نرخ جرائم و سبک زندگی است که همگی باید توسط واحد مدیریت بازاریابی شناسایی و برآورد شود.
برای مثال، بازار آینده برای اسباببازی و پوشاک کودکان به نرخ تولد فعلی، روند رفاه مصرفکننده و سبک زندگی رایج بستگی دارد. پیشبینی تأثیرات این نیروهای محیطی دشوار است، اما برای تصمیمگیری در مورد بازار ضروری است. در فرآیند مدیریت بازاریابی که همواره در حال تکاپو است، کارشناسان اطلاعاتی شرکت از روشهای پیچیدهای برای اندازهگیری و پیشبینی تقاضا استفاده خواهند کرد.
تقسیم بازار (Segmentation)
فرض کنید میزان تقاضا در آینده مطلوب به نظر میرسد. در این حالت، شرکت باید تصمیم بگیرد که چگونه به این بخش از بازار وارد شود. بازار از انواع مشتریان، محصولات و نیازها تشکیل شده و وظیفه بازاریاب (Marketer) این است که تعیین کند کدام بخش بازار شانس بیشتری برای دستیابی به اهداف شرکت دارد. مصرفکنندگان را میتوان بر اساس عوامل مختلفی مانند جغرافیا (منطقه، شهر)، جمعیتشناسی (جنس، سن، درآمد و تحصیلات)، روانشناسی (طبقه اجتماعی و سبک زندگی) و رفتار (نرخ مصرف، مزایای مورد انتظار و اوقات خرید) طبقهبندی کرد. این فرآیند طبقهبندی مشتریان به گروههایی با خصوصیات و نیازها یا رفتار مختلف، تقسیم بازار نامیده میشود.
ویژگیها و نحوه تقسیمبندی بازار
هر بازار از بخشهای مختلفی تشکیل شده است اما هر نوع تقسیمبندی بازار به طور یکسان مفید نخواهد بود. برای مثال، تقسیم بازار تی لنول به مصرفکنندگان زن و مرد ممکن است سودآور نباشد، زیرا اگر این دو گروه به یک محرک بازاریابی پاسخ مشابهی نشان دهند، تقسیم بازار براساس این معیار فایدهای نخواهد داشت.
در بازار خودرو، مصرفکنندگانی که به دنبال راحتی و بزرگی خودرو هستند بدون توجه به قیمت، یک بخش بازار را تشکیل میدهند. سایر بخشها شامل خریدارانی هستند که به قیمت و صرفهجویی اهمیت میدهند، کسانی که به دنبال سبک و شأن اجتماعی هستند، کسانی که به زیبایی و کارایی اهمیت میدهند و افرادی که به دنبال دوام و ایمنی هستند.
تولید یک مدل خودرو که انتخاب اول همه این بخشها باشد دشوار است. استراتژی عاقلانه در مدیریت بازاریابی این است که شرکتها تمام تلاش خود را بر نیازهای برجسته و شاخص یک یا چند بخش بازار متمرکز کنند. برای ارزیابی جذابیت یک بخش از بازار به عنوان فرصت بازاریابی، باید خصوصیات جغرافیایی، جمعیتشناسی، رفتاری و سایر ویژگیهای هر بخش بازار مورد مطالعه قرار گیرد.
هدفگیری در بازار
پس از بررسی بخشهای مختلف بازار، شرکت باید تصمیم بگیرد که به کدام بخش یا بخشها وارد شود.
یک شرکت ممکن است با توجه به منابع و مهارتهای محدود خود، تصمیم بگیرد به یک بخش یا بخشهای کوچک و خاص وارد شود. این استراتژی ممکن است فروش را محدود کند، اما میتواند بسیار سودآور باشد.
یک شرکت ممکن است در یک بازار چندین بخش وابسته به هم را انتخاب کند. بخشهایی که مشتریان متفاوتی دارند اما خواستههای اساسی مشابهی دارند. یک شرکت بزرگ ممکن است با عرضه طیف کاملی از محصولات، تمام بخشهای بازار را هدف قرار دهد. بسیاری از شرکتها ابتدا وارد یک بخش از بازار جدید میشوند و در صورت موفقیت به بخشهای دیگر نیز وارد میشوند. به عنوان مثال، هوندا، تویوتا و نیسان ابتدا با خودروهای ارزانقیمت وارد بازار ایالات متحده شدند و سپس خودروهایی با قیمت متوسط و گرانقیمت عرضه کردند.
شرکتهای بزرگ در نهایت به دنبال پوشش کامل بازار هستند و در صنعت خود به دنبال تبدیل شدن به جنرال موتورز هستند. جی ام ادعا میکند که خودروهایی برای “هر کس، هر نوع درآمد و هر نوع شخصیت” تولید میکند. شرکت پیشتاز معمولاً برای پاسخگویی به نیازهای خاص هر بخش بازار، محصولات مختلفی ارائه میدهد.
جایگاهیابی و موقعیت در بازار (Positioning)َ
پس از تصمیمگیری شرکت برای ورود به بخشهای مشخصی از بازار، لازم است درباره جایگاهی که میخواهد در این بخشها به دست آورد، تصمیمگیری کند. جایگاه یک کالا، رتبهای است که در ذهن مصرفکنندگان در مقایسه با کالاهای رقیب اشغال میکند. اگر کالایی در دید مصرفکنندگان مشابه کالای دیگری باشد، انگیزهای برای خرید آن وجود نخواهد داشت.
جایگاهیابی در بازار برای مدیریت بازاریابی یک کالا به معنای اختصاص دادن یک موقعیت روشن، مشخص و مطلوب در ذهن مصرفکنندگان هدف نسبت به کالاهای مشابه است. بازاریابان باید جایگاهی برای کالاهای خود طراحی کنند که نسبت به کالاهای مشابه برجستهتر باشد. جایگاه انتخابی باید در بازارهای هدف، بیشترین مزیت استراتژیک را به همراه داشته باشد.
برای مثال، هیوندایی جایگاهی در بازار خودروهای با قیمت پایین به عنوان “اتومبیل ایدهآل” پیدا کرده است؛ کرایسلر خود را به عنوان “بهترین ساخت با بالاترین طرفدار” معرفی میکند. پونتیاک با شعار “ما هیجان ایجاد میکنیم” و فورد با شعار “کیفیت، اولویت اول” شناخته میشوند. جاگوار اتومبیل خود را به عنوان “ترکیبی از هنر و فن” معرفی کرده و ساب با شعار “تیزترین اتومبیلی که تاکنون ساخته شده است” شناخته میشود. مرسدس بنز به عنوان “اتومبیلی که از نظر مهندسی هیچ رقیبی ندارد” و بنتلی با شعار “اتومبیلی که فاصلهای با پرواز ندارد” معرفی میشوند. این شعارهای ساده اما جذاب، ستون فقرات استراتژی بازاریابی یک کالا را تشکیل میدهند.
چگونگی ایجاد جایگاه مناسب در بازار
برای تعیین جایگاه کالا، شرکت ابتدا باید مزایای رقابتی ممکن را شناسایی کند تا جایگاه آن بر مبنای این مزایا ایجاد شود. برای کسب مزیت رقابتی، شرکت باید برای بخشهای هدف، ارزش و فایده بیشتری ارائه دهد. این فایده میتواند ارائه قیمت پایینتر از رقبا یا ارائه مزایای بیشتری باشد که قیمتهای بالاتر را توجیه کند. اگر شرکت ادعا میکند فایده بیشتری ارائه میدهد، باید واقعاً این فایده را فراهم کند. بنابراین، جایگاهیابی مؤثر با متمایز کردن واقعی آنچه شرکت ارائه میکند آغاز میشود، به گونهای که نسبت به رقبا برای مصرفکنندگان فایده بیشتری داشته باشد.
شرکتها میتوانند از روشهای مختلفی برای تمایز عرضه خود استفاده کنند. این تمایز میتواند از طریق ارائه ویژگیهای بیشتر، کارایی بالاتر یا طراحی بهتر در کالای فیزیکی باشد. همچنین، تمایز میتواند در خدمات همراه کالا، یا با بهکارگیری و آموزش پرسنل بهتر که با مشتری تماس میگیرند، ایجاد شود. در نهایت، تمایز میتواند از طریق ایجاد یک تصویر ذهنی مثبت از برند کالا یا شرکت شکل بگیرد.
ایجاد تمایز در بازار (Differentiation)
تمام فاکتورهای تمایز ارزشمند نیستند. بازاریابان باید تفاوتهایی را انتخاب کنند که از نظر مصرفکنندگان بااهمیت باشند و شرکت را از رقبا متمایز کنند. افرادی که در حوزه مدیریت بازاریابی فعالیت میکنند باید به دنبال تمایزهایی باشند که به راحتی توسط رقبا تقلید نشوند، سودآوری قابل قبولی داشته باشند و مشتریان بتوانند هزینههای آن را تأمین کنند. شرکت میتواند جایگاه کالا را بر اساس یک یا چندین عامل تمایز تعیین کند، اما استفاده از چندین عامل مختلف ممکن است به سردرگمی مصرفکنندگان منجر شود. پس از انتخاب جایگاه مطلوب، شرکت باید به طور جدی آن را به مصرفکنندگان هدف ارائه و ارتباط دهد و برنامه مدیریت بازاریابی شرکت باید کاملاً از استراتژی جایگاهیابی حمایت کند.
مدیریت بازاریابی دیجیتال
بازاریابی دیجیتال یعنی بهره بردن از ابزارهای موجود در اینترنت و دنیای دیجیتال برای بازاریابی خدمات و محصولات. در این روش، از رسانههای دیجیتالی مثل شبکههای اجتماعی استفاده میشود که میتواند به صورت رایگان یا با هزینه انجام شود. استفاده از هر نوع رسانهای که مربوط به کسبوکارهای دیجیتال است میتواند به بازاریابی دیجیتال کمک کند. مثلاً با بهینهسازی سایت برای موتورهای جستجو میتوان از طریق موتورهای جستجو و به ویژه گوگل مشتریان زیادی را با محصولات و خدمات خود آشنا کرد.
بازاریابی دیجیتال محدود به کسبوکارهای آنلاین نیست. بسیاری از کسبوکارهای سنتی نیز از طریق تبلیغات دیجیتال خدمات خود را به مشتریان معرفی میکنند. در دیجیتال مارکتینگ از ابزارهایی مثل وبسایت، ایمیل و شبکههای اجتماعی برای تحلیل رفتار کاربران استفاده میشود تا با بررسیهای انجامشده، بیشترین بازدهی را از بازاریابی به دست آورند. هدف اصلی در دیجیتال مارکتینگ فروش بیشتر با داشتن مخاطبان هدف گستردهتر است، که در بازاریابی سنتی دستیابی به طیف گستردهای از مخاطبین ممکن نیست.
مقاله مدیریت بازاریابی و فروش در مجلات معتبر
برای آشنایی کامل با مبحث مدیریت بازاریابی، مطالعه مقالات و دیدگاههای کارشناسان معتبر در مجلات و نشریات تخصصی ضروری است. حوزه مدیریت بازاریابی یا همان مارکتینگ، بهطور مداوم در حال تحول و بهروزرسانی است، بنابراین یک فرد متخصص باید بهطور روزانه و پیوسته خود را با دانش روز جهان همگام سازد. به همین منظور، برای علاقهمندان چند لینک معتبر خارجی به اشتراک گذاشته میشود و میتوانید مباحث مرتبط دیگر را در وبسایت شریف استراتژی دنبال کنید. در نهایت به این سوالات پاسخ خواهیم داد:
فرآیند اصلی و مراحل بازاریابی چیست؟
مراحل بازاریابی شامل موارد زیر است:
- درک رسالت سیستم و نقش بازاریابی در تحقق آن
- تعیین اهداف بازاریابی
- جمعآوری و تجزیهوتحلیل اطلاعات مربوط به نقاط قوت و ضعف سیستم و فرصتها و تهدیدات محیطی
- تدوین راهبردهای بازاریابی با توجه به نیازهای مشتریان هدف
- اجرای راهبردهای بازاریابی
- تعیین معیارهای اندازهگیری عملکرد
- ارزیابی فعالیتهای بازاریابی در فواصل زمانی معین و ایجاد تغییرات لازم
مفهوم قیف بازاریابی چیست؟
قیف بازاریابی یا Marketing Funnel نشاندهنده مراحلی است که مشتری طی میکند تا به هدف نهایی برسد. این مدل در دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی اینترنتی بسیار مورد استقبال قرار گرفته و بسیاری از شرکتها برای افزایش فروش خود از این مدل استفاده میکنند، بدون اینکه نیاز به افزایش بازدید سایت داشته باشند.
دانلود رایگان کتاب مدیریت بازاریابی
برای مطالعه تخصصی در حوزه مدیریت بازاریابی و استراتژی مارکتینگ، میتوانید نسخه انگلیسی بهترین کتابهای این حوزه را از قسمت کتب آموزشی سایت شریف استراتژی دانلود کنید. کتابهایی نظیر:
- اصول بازاریابی نوشته کاتلر و گری آرمسترانگ
- مدیریت بازاریابی نوشته کاتلر و کلر
- استراتژی بازاریابی نوشته واکر
- استراتژی دیجیتال مارکتینگ نوشته دیو چفی
نظرات و همافزایی
برای بهبود کیفیت مقالات و نوشتههای موجود، میتوانید نظرات و دیدگاههای خود را در انتهای متن درج کنید تا علاوه بر همافزایی، دیگر مخاطبان نیز از تجربیات شما بهرهمند شوند.